مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
سلامی به درازای زندگی پاک در پناه آرامش ابدی
آری آمدم تا دوباره بگویم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
که من دل شده این ره نه بخود می پویم
آره عزیزانم ، دوستان با صفا و مهربان و هر چی بگم بازم کمه
اومدم هر چند دیر اما آمدم تا باشم به امید آن خدایی که دوباره جانی به وجودم داد تا بگویم و بنویسم .
خودمونی بگم
خیلی خوب می دونم که دیگه کمن اون عزیزانی که می یومدن تا حرف های خودمونی بشنون ، می دونم دیگه نیستن اون عزیزانی که هر روز وبلاگمو می خوندن . می دونم سخته ولی باید بتونم بازم همون مهدی بشم که خیلی ها منتظر نوشتنش بودن . یه چیزی نزدیک به 3 سال از آغاز کارم می گذره ، گاه و بی گاه نوشتم اما یه سالی ننوشتم . از امروز ( درواقع امشب ) شروع می کنم به نوشتن واین سلامی برای پایان تمام وداع ها خواهد بود . منی که تا 4 روز دیگه معلوم می شه چند مرده حلاجم ( نتایج کنکور ) حالا ببینید . آمدنم زود است یا ...راستی دو بیت بالا مال من نبود ( خوب تابلوئه ) اون ابیات مال حافظه . خیلی بدردم می خوره چون وصف حال منه . آره عهدی بستم که تا توان دارم چیزایی بگم که به درد یه سری افراد مثل خودم بخوره . با سن کمم تجربه هایی کسب کردم که امیدوارم هیج کس اونارو تجربه نکنه . حال و هوایی داشتم که امیدوارم نصیبتون بشه . و بازم می گم که این نوشتن ها از جایی درون قلبم می آید و دست خودم نیست .
پس تا اولین پست من بعد از یه خواب زمستانی
بای تا های
اگر خواهم غم دل با تو گویم جا نمی یابم اگر جایی کنم پیدا تو
را تنها نمی یابم اگر تنها تو را یابم و جایی هم کنم پیدا ز شادی
دست و پا گم می کنم خود را نمی یابم